یادداشت | درنگی در سریال "بچه مهندس"
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، در سال های اخیر، صدا و سیما همواره در ماه رمضان پخش سریال های مناسبتی را در دستور کار خود قرار داده است. رمضان امسال هم مانند سال های پیشین، شبکه های تلویزیون، سریال هایی را پخش کردند که بررسی و تحلیل آنها ضروری به نظر می آید: اولا به خاطر آن که معمولا سریال های مناسبتی بیشتر از سریال های معمولی مخاطب دارند و ثانیا به دلیل داشتن مضامینی که بعضا با دین، ارتباطی تنگاتنگ دارد.
«بچه مهندس» عنوان سریالی است که شبکه دو سیما روی آنتن رفت. محور اصلی سریال، کودکی به نام «جواد» است که در پرورشگاه بزرگ می شود و از نعمت پدر و مادر محروم است. چالش های کودک با مدیر پرورشگاه که شخصی بد اخلاق، کم حوصله و مغرور است و نیز ارتباط عاطفی او با یکی از پرستاران آن مجموعه که این کودک را چون فرزند خود می داند و از دوران نوزادی اش چون مادری مهربان، مراقبش بوده است، بخش های دیگری از این سریال رمضانی هستند. فضای سریال، دهه شصت را روایت می کند و متناسب با آن دوران، ساخته شده است.
«بچه مهندس» سناریویی نو و ابتکاری دارد. شخصا کمتر دیده بودم که بچه های بی سرپرست به عنوان موضوعی مستقل در سریال و فیلم مورد توجه قرار گیرند. اما به نظر می رسد فیلمنامه نویسان می توانستند چاشنی بیشتری به کار اضافه کنند تا فیلم جذاب تر و خوش ساخت تر از کار دربیاید. سیر فیلمنامه آن چنان که باید و شاید جذاب نیست و شاید لازم می بود سیر داستان را کمی پیچیده تر و با ریتمی تندتر پی بگیرند. به هر حال سوژه ی نو، نقطه قوتی است که اگر خوب به آن پرداخته شود می تواند تا سالها در ذهن و خاطر مردم باقی بماند و در سوی دیگر اگر ضعیف ساخته شود، هم سریال به موفقیت نمی رسد و هم سوژه سوزانده می شود.
از دیگر نکات مثبت این سریال، به تصویر کشیدن عواطف انسانی و به ویژه رابطه محبت آمیز میان مادر و فرزند است؛ صدیقه، پرستاری است که هیچ نسبت خونی با جواد ندارد اما مانند مادر واقعی اش برایش دلسوزی می کند و به او عشق می ورزد. حتی وقتی جواد برای مدتی کوتاه، گم می شود صدیقه سکته می کند و تا پای مرگ پیش می رود.
در بخش دیگر قصه، زوج ثروتمندی وجود دارد که اگر چه غرق در تنعّم اند و هیچ کم و کسر مادی ای ندارند اما نبود بچه در زندگی شان، کار زن خانه را به افسردگی کشانده است و روزانه به پرورشگاه مراجعه می کنند تا بتوانند بچه ای را به سرپرستی بگیرند. این موضوع، به ناخودآگاه مخاطب این پیام را می رساند که اولا خداوند هیچ کسی را در جهان بدون مشکل نمی گذارد و همگان باید از پُل امتحان و آزمون الاهی عبور کنند و ثانیا هیچ گاه اره زندگی کسی را با باطن زندگی خودشان مقایسه نکنند؛ چرا که ممکن است ثروتمندان و توانگران هم در زندگی شان غرق در مشکلات مختلف باشند و تنها ظاهر و روکش زیست شان، شیک و لاکچری به نظر برسد!
به هر حال قرار دادن این زوج مرفّه در سریال و نشان دادن مشکلات شان، در شرایطی که برخی از مردم همواره نسبت به داشته هایشان ناسپاسی می کنند، کار درست و معقولی به نظر می رسد.
ارائه الگوی دینی امر ازدواج _ تا اینجای کار البته ـ از دیگر نقاط قوت سریال است. کریم که مستخدم ساده ای بیش نیست به آسیه، مربی پرورشگاه، علاقه مند است. آسیه، ابتدا درخواست ازدواج کریم را با بی مهری و بی اعتنایی رد می کند؛ اما صحبت های صدیقه نظرش را بر می گرداند؛ آنجا که از ساده گیری ازدواج سخن می گوید و توقعات غیر منطقی آسیه را رد می کند و به او تذکر می دهد به جای تمرکز بر ثروت و موقعیت اجتماعی، به وفاداری و صداقت و تعهد کریم توجه کند. در اینجا هم نویسنده موفق عمل کرده و مولفه های سبک زندگی اسلامی را بر زبان بازیگر سریال جاری ساخته است.
به هر تقدیر، جامعه ایران امروز تشنه سریال ها و فیلم هایی است که مضامین زندگی ساز و دینی دربرداشته باشند و بتوانند مردم را به الگوی زیست مسلمانانه نزدیک کنند؛ امری که با عنایت مسئولان رسانه ی ملی و پیگیری حوزه های علمیه به عنوان مهم ترین رکن تحقق حیات طیبه، طبعا دور از دسترس نخواهد بود./۸۴۱/ی۷۰۴/س
علی بهاری، نویسنده حوزوی